سلام ....سلامي با طعم گل ياس تقديم به شما خوبان
اشك در چشمانوبغضم در گلوست
ون در اين ايام زهرم در پياله
اشكوخونم در سبوست مرگ او را از كجا باور كنم
صحبت از پژمردن يك برگ نيست
فرضكن مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست
دخترک تا پیرمرد یک نفر بود ، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن.
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه.
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
- راست می گی؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...
پس بیایید همدیگر را دوست بداریم...
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8